توافق یواشکی

اعدام ناجوانمردانه ی یک انقلابی در ایران+تصویر

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ق.ظ



اعدام ناجوانمردانه ی یک انقلابی در ایران /قبل از اعدام خاسته اش همه را متحیر کرد .

اگر آب گرم نباشد, رنگ ما میپرد و تو و امثال تو فکر میکنند که ترسیده ایم. اما مهم نیست. 

به ادامه مطلب بروید ....

اعدام ناجوانمردانه ی یک انقلابی در ایران+تصویر 


سید مجتبی تهرانی معروف به نواب صفوی، در سال 1303 شمسی در خانواده ای روحانی و اصیل در خانه محقری در خانی آباد تهران قدم به عرصه ی وجود گذاشت. وی با علاقه و عشقی وصف ناشدنی به روحانیت و به قصد ادامه راه آبا و اجداد خود، در اواخر سال 1320، پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، رهسپار حوزه علمیه نجف اشرف شد. شهید از طرف مادر به سادات درچه اصفهان منتسب و از طرف پدر میرلوحی است.

شهید عنوان نواب صفوی را از خاندان مادر به ارث برده است. پدر او مرحوم سید جواد میرلوحی، دانشمندی روحانی بود که در اثر فشار حکومت رضاخان مجبور به ترک لباس روحانیت شد، اما از طریق تصدی وکالت دادگستری همچنان به داد مظلومان می رسید.

مرحوم سید جواد در سال 1314 یا 15 در اثر مشاجره و درگیری لفظی با (داور) وزیر عدلیه ی رضاخان، غیرت علویش به جوش آمد و یک سیلی نثار وی کرد که در اثر آن سه سال به زندان افتاد.
تقاضای شهید نواب در پای جوخه اعدام


سحرگاه یکشنبه 27 دیماه سال 1334 اعضای فداییان اسلام را از لشگر یک پیاده به محل لشگر دو زرهی بردند. در وسط سالن پادگان وسایل شخصی آنان بر زمین ریخته بود, نواب جلو رفت عمامه و عبایش را برداشت, و با لبخند به دوستانش گفت: «به جدم قسم با همین لباس شهید میشوم.» رهبر فداییان برای آخرین مرتبه یارانش را در آغوش گرفت. ثانیه تلخ خداحافظی برای او به شوق دیدار در بهشت سخت نبود. آنان صبور و استوار به سلولهای انفرادی خود رفتند. نزدیک صبح جوخة اعدام در کنار میدان بزرگ پادگان به خط ایستادند, نواب و یارانش از سلول بیرون آمدند. ناگهان سید محمد واحدی فریاد زد: «الله اکبر, الله اکبر» به اشاره سرهنگ الله‌یاری پاسبانی دست بر دهان سید محمد گذاشت. 


زندانیان از روزنه در به بیرون نگاه میکردند. سرهنگ پرسید: «اگر خواسته ای دارید بگویید؟» سید تقاضای آب برای غسل شهادت نمود. آب سرد بود, نواب خمشگین بر سر سرهنگ بختیار فریاد زد: «اگر آب گرم نباشد, رنگ ما میپرد و تو و امثال تو فکر میکنند که ترسیده ایم. اما مهم نیست. خدا آگاه است که لحظه به لحظه اشتیاق ما به شهادت بیشتر می‌شود. رهبر فداییان یارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خلیلم, محمدم, مظفرم, زودتر آماده شوید, زودتر غسل شهادت کنید, امشب جده ام فاطمه زهرا (س) منتظر ماست.» پس از غسل شهادت به نماز ایستاد. افسران و درجه داران با ناباوری به آنان نگاه می‌کردند. دستان به قنوت رفته اش حریم آسمان مناجات بود.



منبع:مشرق نیوز-
کد خبر: ۱۸۶۵۳۲


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۳
توافق یواشکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی